دار الترجمه


 یکی از دوستانم دانشجوی دکتری زبان انگلیسی است. دارالترجمه دارد. 4 روز فرصت داشتم. باید مدارکم ترجمه می شد. شانس من هم که دو عدد تعطیلی در این هفته واقع شده بود.تایید ترجمه مدارک سه مرحله دارد: 1- تایید توسط خود دارالترجمه 2-تایید توسط وزارت دادگستری 3-تایید توسط وزارت خارجه.

به دلیل کمی وقت مجبور بودم تایید وزارت خارجه را سانسور کنم. شنبه مدارک را تحویل دادم. باید تا چهارشنبه ساعت 2 آماده می شد. سه شنبه تعطیل بود. از آنطرف هم برخی مدارک تحصیلی می خواستم ، که پنج شنبه هفته قبل درخواست داده بودم با هزار بدبختی و از این اتاق معاون به آن اتاق دیگر رفتن و منت کشی این منشی و آن منشی، مدارک را ظهر دو شنبه گرفتم. در مدت این دو هفته چقدر مرخصی ساعتی و روزانه گرفتم. عصر ، مدارک تحصیلی ام را دادم دارالترجمه تا حداقل با مهر دارالترجمه آن را ببرم. در یکی از مدارک تحصیلی پرتو پزشکی را چنین ترجمه کرده بود: Medical Ray و در دیگری ترجمه کرده بود: Medical Radial و "کارشناسی ارشد" را چنین ترجمه کرده بود: Senior Expert .

وقت حساب کتاب رسید منشی که احساس ریاست می کرد گفت 103 هزار تومان می شود. گفتم دوست آقای دکترم، تخفیف بدهید. خانم منشی هم با لحنی متکبرانه گفت نمی شود اصرار نکنید.  جالب اینجا بود که هیچکدام از مدارک به وزارت خارجه برده نشده بود و برخی از آنها هم به وزارت دادگستری هم برده نشده بود ولی قیمت کل پروسه را از من اخذ می کرد و ادعای تخفیف داده شدن هم داشت! خلاصه...  در نهایت لطف کرد و 3000 تخفیف داد و تا آنجا که خودم را می شناسم ، می دانم که گدا نیستم. در نتیجه 3000 را به آبدارچی آنجا دادم و بیرون آمدم. برای تشکر بیشتر به دوستم زنگ زدم و دوباره از او تشکر کردم به دلیل زحماتی که شخص او (نه منشی) برایم کشیده بود.

مدارک را به سفارت بردم و متوجه شده که اصلا نیازی به ترجمه نیست و مدارک باید فارسی باشد. و از زندگی لذت بردم.

این دو دانشگاه

 

 

 

برخی وقت ها باید به همه چیز به کنکور و کور شک کرد. مدرک ات را از کدام درک گرفته ای ؟ با چند کیلو تقلب؟ علوم تحقیقات، تفریحات ، بهشتی، جهنمی، امیرکبیر، امیر... .

دیروز (جمعه 2/12/87) آزمون دکتری تخصصی (Ph.D) علوم تحقیقات بود. پرتو پزشکی. چه تقلب بازاری بود. قصد توهین ندارم، به خدا قسم به هر آنچه که می خواهی و می پرستی و چیزهای دیگر قسم که قصد توهین یا افترا ندارم. باور کن. دیروز دانشجویان رشید دو دانشگاه در تقلب غرور آفریدند. فردای سال بعد دانشجویان دکتری علوم تحقیقات اگر از این متقلبین باشند چه اوضاع گل و گنجشکی خواهد بود. به دکتری های سال قبل خیلی شک کردم . لا اقل در آن کلاسی که بودیم متقلبین از آن دو دانشگاه بودند. جزوه ها باز شعور ها بسته. در آن کلاس که ما بودیم از آن دو دانشگاه افرادی بودند با کاپشن های خلبانی ... پز دانشگاه ملی بودنشان هم بوی تعفن می دهد از دیروز. دانشگاه ملی من هم یادش به خیر. فوق لیسانس و لیسانس و سیکلشان را هم مبادا اینگونه در گونی کرده اند.

باز هم زیاد با خودم حرف می زنم.

نمی دانم

 

نقد صوفي نه همه صافي بي غش باشد                 اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد
صوفي ما كه ز ورد سحري مست شدي                  شامگاهش نگران باش كه سرخوش باشد
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان                      تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد
خط ساقي كه از اين گونه زند نقش بر آب                اي بسا رخ كه به خونابه منقش باشد
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست                               عاشقي شيوه رندان بلا كش باشد
غم دنيي دني چند خوري باده بخور                       حيف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش                       گر شرابش ز كف ساقي مهوش باشد

                                                                                               حافظ

 

امروز از این خراب نشده، نیمه خلاص شدم. کم کم این وبلاگ از مسیرش دارد منحرف می شود. شاید به خاطر medrad.ir باشد. عجب سال باحالی بود. شور و شوق شدید این رشته ، دوستانی واقعی و صمیمی، دوستانی با خنده های ابلهانه و مصنوعی بر لب، دوستانی که با نیم کیلو لاک روی ناخن ها؛ اما افسوس که هنوز تشکر کردن بلد نیستند. افتخارت؟ بینی عملی ات؟ پینوکیوهای راستگو. این سال یک سال نبود یک سال و نیم بود، شعر نمی گویم دیگر. چیزی خشک شده، نمی دانم چیست. تبلیغ چاپ کن پولدار می شوی. آره خیلی راست گفتی. عزیز عزیزی رفت. چه CV هایی که فرستاده نشد، و درنهایت این "محک" بود که  من را محک زد و خود را نیمه گمشده من کرد. سلام این مقاله های من و این workshop ها و این هم فعالیت های علمی ، فرهنگی و هنری ام، پاسخ: خوب اگر به بیمارستانی بروی و سرپرستار به تو بگوید که هیچ بلد نیستی، ناراحت نمی شوی؟ این نوار زخم را چگونه می خواهی که بفروشی؟ ... . دونیمسال بدون حتی یک غیبت و یک نیمسال پر از غیبت. این زندگی عجب چیز لامذهبی است، حتی مسلمان هم نیست. نمی دانم چاپلوسی خوب است یا دروغ چقدر؟ در هردو سرم منگ می زند. چون بیست روز از ماه آخر را نبوده ام اجاره را باید خودت بدهی. اینجا خانه نیست مسافر خانه است. شاید پربارترین عمرم بود.

این شهر پر از دروغ و چیزهای بد دیگر که نامشان هم بد است چه برسد به خودشان. پول ها نوش تان. اینجایی بودن سخت نیست فقط کمی انسانیت را باید از خود دور کنی. آن تیغ زن کلاه بردار خیلی احمق است که فکر می کند خیلی زرنگ است، زرنگ نیست بلکه انسان نیست. این شهر اینگونه است. درآمد بین کلاهبرداران در حال چرخش است. اقتصاد بازار یا شاید اقتصاد باز یعنی این. چیستان: آن شغلی که در چند سال میلیارد تومان ها به جیب می زنی چست؟ . ول کن مرد حسابی، یک شام غریبان به همکاران و بچه محل ها می دهیم همه چیز حل است.

اینهمه مطلب های قبل کسی نیست بگوید : به چند؟ . یک کلمه خلاف کافی است تا به باد بدهی همه را چیز را.

نوشتن چقدر لذیذ است ، حتی از لاحماجون هم لذیذتر. کمی، کمی راحت شدم.

 

 

 

علم یا ثروت؟ مساله این است

کنگره کلینیکال اونکولوژی دانشگاه علوم پزشکی مشهد به بدترین شکل برگزار شد.

در سایت این کنگره آدرس نیمه دقیق دبیرخانه کنگره درج شده بود. ولی حتی آدرس نیمه دقیق محل برگزاری کنگره (هتل پردیسان) درجایی به چشم نمی خورد. این رویه در نامه های دعوت نیز تکرار شده بود. گویی تمامی شرکت کنندگان مشهدی اند و یا مشهد را خوب می شناسند (البته تاحدی چنین نیز بود و اکثر حضار از دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودند)، وگرنه آدرس دو کلمه ای "هتل پردیسان" به سادگی ما را به جایی رهنمون نخواهد ساخت. بگذریم از علافی هایی که برای یافتن مکان کنگره متحمل شدیم. بعد از رسیدن به محل کنگره وارد اتاق دبیرخانه کنگره شدیم و به آقایی که ریشش را آنکارد (!) کرده بود و از کارمندان هیات اجرایی بود، گفتیم: "سلام، ببخشید قربان این پوستر رو کجا نصب کنیم؟" او نگاهی "سفیه اندر عاقل" به ما انداخت و جوابی نداد. و کمی صبر کردیم ولی باز کلمه گهرباری صادر نشد. شاید ایشان انتظار داشتند حل معادله ماکسول را از ایشان سوال کنیم و برایشان افت شخصیت (شخصیت؟!) داشته که به ما پاسخ دهند. از اتاق بیرون آمدیم و با پرس و جو از افراد عادی محل نصب پوستر مقاله را یافتیم و آنرا در سالنی که از اتاق مرده شورخانه هم ساکت تر و بی رفت و آمد تر بود نصب کردیم.

باز به لابی هتل بازگشتیم تا کتاب خلاصه مقالات را دریافت کنم و به یکی از مسئولین ثبت نام عرض کردم که ؛ لطف بفرمایید یک کتاب خلاصه مقالات را به من بدهید و ایشان نیز در جواب فرمودند که باید ثبت نام بکنید وگرنه کتاب به شما تعلق نمی گیرد هزینه ثبت نام نیز برای گروه های مختلف بین 15 تا 40 هزار تومان است بنده نیز به ایشان گفتم که چه کتاب با ارزشی است که 15 هزار تومان قیمت دارد. ایشان گفتند که با پرداخت حق ثبت نام یک کیف حاوی برخی هدایا نیز به شما تعلق خواهد گرفت به اضافه ژتون غذا. به به عجب کنگره ای برای هر کاری باید پول بدهیم. اول از پرداخت مبلغ ثبت نام خودداری کردم و کمی دور که زدم فقط به خاطر دریافت کتاب خلاصه مقالات هزینه را پرداخت کردم و یک کتاب خلاصه مقالات به همراه یک عدد خودکار اشانتیونی و یک کیف به من داده شد.

اگر ارزش پولی این اشیاء را حساب کنیم چنین است: کیف: 3000 تومان ، خودکار: رایگان(چون اشانتیون شرکتی خاص بود) ، کتاب : 2000 تومان (در گران ترین شرایط) ، ناهار: 4000 تومان ، مجموع: 10000 تومان (در گران ترین شرایط) پس می بینیم این کنگره چقدر تجاری بوده! و بین 5000 تا 30000 تومان از هر نفر سود دریافت کرده اند. (بگذریم از اینکه شرکت های اسپانسر نیز از این کنگره حمایت مالی می کردند)

برای خودم تاسف خوردم وقتی دیدم مقاله ام در کتابی چاپ شده که مقالاتی در آن به چشم می خورد که در حد مقالات دبیرستان هم نیستند (اغراق نمی کنم). به عنوان مثال مقاله ای در این کتاب چاپ شده که حتی نمی توان آنرا در حد یک خبر یا اطلاعات عمومی هم قلمداد کرد. اسکن شده این مقاله چنین است:

اگر این را بتوان مقاله نامید، از خط خط وبلاگ بنده می توان مقاله هایی اینچنین استخراج کرد. جالب اینجاست که نویسنده این مطلب عنوان "دکتر"ی را یدک می کشد. برای تبار شناسی این نوع دکتر ها (یا بهتر و صحیح تر بگوییم : پزشکان) به این مطلب مراجعه فرمایید. ایشان هنوز تفاوت هسته منتشر کننده پوزیترون و خود پوزیترون را نمی دانند و متوجه نیستند که 18F پوزیترون نیست بلکه منتشر کننده پوزیترون است.

یکی از دوستان بنده که دانشجوی کارشناسی ارشد است، به یکی از روسای اجرایی این کنگره مراجعه کرد و به ایشان گفت که چرا برای همه چیز پول می گیرید و تا به حال 6 کنگره شرکت کرده ام و برای چنین چیزهایی پول گرفته نمی شود. آن مسئول و رییس هم در جواب گفته بودند که :"بنده تا به حال 1000 کنگره شرکت کرده ام و همگی چنین بوده است." دوستم هم در جواب گفته بود که اگر بنده هم به سن و سال شما برسم احتمالا این تعداد کنگره را شرکت خواهم نمود. با یک محاسبه ساده می توان حساب کرد که فردی که از سال 1366 دانشجو بوده و الان که سال 1387 است باید سالی حدود 45 مقاله کنگره ای داده باشند تا بشود 1000 کنگره. یعنی ماهانه حدود 4 مقاله! . پس باید نام ایشان در کتاب رکورد ها ثبت شود. بنده و دوستم که هنوز به سن و سال ایشان نرسیده ایم فعلا هر کدام 2 مقاله ISI و 1 کنگره خارجی را در کارنامه خود داریم. CV آن رییس را که نگاه می کردم تنها در 20 کنگره مقاله ارائه داده اند (البته مشخص نیست از این تعداد چقدرشان نویسنده اول بوده اند) و نام هیچ نشریه و کنگره خارجی ملاحضه نمی شود. (البته این بدان معنا نیست که در کنگره های خارجی شرکت نکرده اند و یا مقاله ژورنال خارجی ندارند ، شاید از ذکر آنه خودداری کرده اند ، الله اعلم).

 

خلاصه اینکه این کنگره در حد نام دکتر جواد ثعلبیان و دکتر محمد حسین صالحی نبود.


 

یک مقایسه اجمالی با کنگره هماتولوژی و انکولوژِی ارومیه:

در سایت کنگره هماتولوژی و انکولوژی آدرس دقیق محل برگزاری کنگره همراه با کروکی ذکر شده بود. در " هشتمین کنگره هماتولوژی و انکولوژی" که در ارومیه برگزار شد، به تمامی ارائه دهندگان مقاله (اعم از پوستر و اورال) اسکان در هتل 4 ستاره مهمانسرای جهانگردی ارومیه تعلق می گرفت و حتی داشتن همراه برای هتل اشکالی نداشت (هتلی که به نظر من از لحاظ پذیرایی و اصول هتلداری از هتل 5 ستاره پردیسان مشهد خیلی سطح بالاتر بود). غذای داده شده در رستوران هتل در طول 3 روز برگزاری کنگره به انتخاب فرد میهمان بود و باز، آوردن همراه و میهمانان دیگر بلامانع بود. هدایای کنگره کیف (که کیفیتی بسیار بالاتر از کیف کنگره مشهد داشت) کتاب خلاصه مقاله و دفتر بزرگ بود. جنس صفحات کتاب خلاصه مقاله کلا گلاسه بود و بنده به جای یک کتاب 2 کتاب دریافت نمودم، بدون هیچ التماس و خواهشی از کسی. در روز دوم کنگره تمامی شرکت کنندگان به منطقه "بند" ارومیه برده شدند که ناحیه ای سیاحتی است. در روز سوم نیز از سوی کنگره برای تفریح میهمانان به تپه حسنلو که 100 کیلومتر از ارومیه فاصله دارد ، رفتند.

 

به نظر شما برای این همه پذیرایی در ارومیه چه مبلغی از بنده دریافت شد؟ پاسخ: صفر ریال. این را مقایسه کنید با کنگره مشهد که چیزی جز اعصاب خردی برای بنده و دوستان به جا نگذاشته است.

البته از مردم و شهر ارومیه چیزی غیر از این انتظار نمی رفت.

 

 

(این نوشته صرفا یک نقد بود و درصورتی که جوابیه ای از سوی مسئولان کنگره کلینیکال انکولوژی دریافت شود ، در این وبلاگ منتشر خواهد.)

کلینیکال اونکولوژِی




مقاله بنده تحت عنوان " مقایسه چهار روش استریوتاکتیک فوتونی در درمان تومورهای مغزی" در کنگره سراسری کلینیکال اونکولوژی در تاریخ 23 آبان ارائه خواهد شد.

 

مقدمه: چهار روش مرسوم‌درمانی‌استریوتاکتیک IMRT،ARCS(SRS/T)،GammaKnife(GK)، CyberKnife(CK) برای درمان‌تومورهای درون‌جمجمه‌ای مورداستفاده قرارمی‌گیرند. بسته‌به‌اشکال و اندازه‌های‌مختلف‌تومور، به‌کارگیری هرکدام ‌ازاین روش‌ها ممکن‌است نسبت‌به‌دیگری برتری‌ها ویا کاستی‌هایی داشته‌باشد. تاکنون  تحقیقات‌مختلفی برای‌مقایسه هرکدام ازاین تکنیک‌ها صورت‌گرفته‌است، ولی این‌تحقیق‌ها تک‌بعدی بوده(فقط برروی یک‌شکل، اندازه یامکان خاص‌تومور، انجام شده‌است) ونیز چهار روش مورد‌بررسی دراین مقاله را یکجا بررسی‌نکرده‌اند. تحقیق پیش‌رو، نتیجه جمعبندی دوازده‌تحقیق اخیر انجام‌گرفته درجهان است.

...



http://www.mums.ac.ir/coc